از عجایب ما آدما اینه که وقتی چیزی رو یاد میگیریم به سرعت ذهنمون اونو بسط میده و اصولا این فرق اساسی ما با حیووناست. یه روز داشتم درباره پوست حیوونا و پر مرغا که اونا رو از عوامل محیطی حفظ میکنه برای فسقلی توضیح میدادم.اونم سراپا گوش، حواسش به حرفام بود.اینجور موقعها با هر جمله من قیافه اش تغییر میکنه و ابروهاش بالا پایین میره و من میفهمم که حسابی داره گوش میکنه .چند روز بعد ، سر ناهار نشسته بودیم که یهو به مرغ توی سفره اشاره کرد و دلسوزانه گفت :« مامان ... بیچاره این مرغه که تو کشتیش (!)و پختیش ، سردش میشده که تو زمستونا..» و خیلی زود ،قبل از اینکه من بتونم حرفی بزنم ، با لحن فیلسوفانه ،یه نظریه داد و گفت: «آهان...این مرغه در مناطق تابستونی(!) کره زمین زندگی میکرده...پس برای اینکه گرمش نشه خدا اونو لُختی لُختی آفریده ...» و بعد با چشمای گشاد شده ویه لبخند پهن پرسید:«راستی اینــــو میـدونستی مامان؟! »!!ا
.
پی نوشت
ـ لُختی لُختی= لُختِ لخت
۸ نظر:
من نوشته های شما رو خیلی دوست دارم.با اجازه تمام ارشیوتونو خوندم.معلومه که فسقلی داره بزرگ میشه چون طی این یه سال حرفاش خیلی پخته تر شده.ولی جدا عجب فیلمیه این پسر شما
الهام جان سلام
از وبلاگ راوی به وبلاگت اومدم خوشحالم که با نوشته هات آشنا شدم .خیلی قشنگ از خاطراتت میگی موفق باشی .از طرف من فسقلی رو خیلی سلام برسون
ای بابا عجب فسقلی دانشمندی داریا!
عجب صبری داری شما. من اگه بودم فکر کنم قاطی می کردم از بس فکر می کردم چی باید بهش بگم که درست باشه
man ke migam bokhoresh,khodet chi migi??!!!
dar zemn age baazam davam nakoni baayad begam logic e in bache shebaahate ziyaadi be maadaresh daare,na???
از همگی دوستانم بردیا ،سارا،افسانه،مانداناو ایده عزیزم بابت لطفتون متشکرم.این روزا یه کمی اوضاعم قاطی پاتیه دیر جواب میدم.ببخشید
طفلي خبر نداشته شما (يا كس ديگه اي)علاوه بر كشتن و پختن اون مرغ نگون بخت پوستش رو هم به بيرحمانه ترين شكل ممكن كندين!!!دلم براش ميسوزه برا فسقلي نه ها...برا مرغه(حالا انگار اين اولين مرغ كشته شده و پخته شده و پوست كنده شده هست!!!بيچاره مرغا!!!)
ميبيني تو رو خدا من دم رفتن هم دست بر نمي دارم آخه من كي ميخوام ادب بشم؟؟؟!!!
safar be salamat khashayar jan
ارسال یک نظر