سه‌شنبه، فروردین ۰۴، ۱۳۸۸

حال خوش

عید شما با کمی تاخیر مبارک.ـ
فکر میکنم دعای سال تحویل "حول حالنا الی احسن الحال" کاملا روی من اثر گذاشته چون با تمام سردرگمی و آینده ناروشنی (!) که برای امسال دارم و با وجود اینکه یه جایی از فکرم دائما مشغوله و اشغال بودنش به شدت روی بقیه خطوط ارتباطیم با دنیا اثر گذاشته، حالم بسیار خوب است و میدانم مهم، همین حال خوب است که همه چیز را درست میکند. فعلا تنها حسی که ندارم حس غصه خوردن است. مدام به خودم میگویم سختی زندگی، هرچند بزرگ، ارزشش بیش از خود زندگی نیست. و من زندگی و سلامت را هنوز توی دستهایم دارم.ـ
.
.
پی نوشت: به حرفهای امروز صبحت فکر میکردم..راست میگی اما چه خوب بود اگر می شد گناه روزهاي دوست نداشتني را به گردن کسي انداخت.ـ

چهارشنبه، اسفند ۱۴، ۱۳۸۷

تنهایی

شده که دلت بخواد تنها باشی؟ از دست آدمها و کلمه ها کلافه شوی وتمام مویرگهایت احساس کنن که لازم دارن تنها باشن؟ گوشهات صداها رو نخوان ، چشمهات تصویرها را نخوان و کله ات بخواد زمانی برای فکر کردن داشته باشه ؟ دلت بخواد حرفی برای نگفتن داشته باشی و هیچ نگاه دزدانه ای تو رو نپاد؟ هیچ کس سوال اضافه ای ازت نپرسه : چرا ؟ کی ؟ کجا ؟ توی زندگی ات گم شدی .. گاهی دوست دارم فکر کنم توی این دنیای بزرگ تنها منم که روی زمین ایستاده ام و خداوند است که بالای سرم است . هیچ رنگی ، هیچ صدایی ، هیچی نیست...ـ
همه ما گاهی به این تنهایی نیاز داریم تا برگردیم.. برگردیم و با انرژی بیشتر ادامه بدیم