سه‌شنبه، اردیبهشت ۲۹، ۱۳۸۸

چهل تكه اي براي تو

ميگي هميشه وقتي بحثمون ميشه نرو ته خط ..وايسا همينجا و دعوا كن..ميدوني چيه؟ اگه وقتايي كه عصبانيم و دارم ميتركم نرم و برسم به ته ته خط كه نميفهمم بدون تو نميتونم و بدون تو حتي نفس كشيدنم بي معنيه.. و بعدشم سر براه و عاشق برگردم كه!ا

خيلي وقته كه راز اين سناريوي عجيبي كه خدا برام نوشته رو ميدونم... وميدونم كجاي اين زندگي ايستاده ام . برای تحمل دردها ميرم و از اونور كهكشانها به خودم نگا مي کنم و ميفهمم که همه چیز در حد فرضيه اس…قطعیتی در سال تولد و مرگ ستاره ها وجود نداره! تنها چيز قطعي "من و تو"ايم... تحمل ديروز و اون نمايشي كه بازي كردم برام سخت بود اما شد..ديدي كه شد

زخم سرد جفاي ديروزت تير ميكشد هنوز.. ديگر به تو هم نميتوان گفت كه اين زخم كهنه گاهي سر باز ميكند و روحم را در انزوا ميخورد. به دنبالت مي آيم و تو لبخندت گرم ميشود. عشق را در نگاهت ميبينم و من هم گرم ميشوم با نگاهت. سردي آن روزها فراموشم ميشود. مهربان بمان با اين درد سرد! نگاه مهربانت را از من نگير! نگذار اين زخم سرد مرا نيز سرد كند.. نگذار

.دو سالی می شه که بیش از نیم ساعت نتونستم تمرکز کنم،خسته ام خدا،خیلی خسته!ا

.اينا شعر نيستا! يادت باشه تا حرفي از دلم نياد آدمي نيستم كه بتونم بگمش! اينم يه كنايه به تو! ا

.و اما حالا قسمت خوب ماجرا رو بگم :) تا حالا فكرشو كردي چند تا آدم مثل من، تو رو دارن و چند تا آدم مثل تو، منو دارن؟ دور و برتو نگا كن!ا

یکشنبه، اردیبهشت ۲۷، ۱۳۸۸

روز ميلاد تو

هشت سال پيش در چنين روزي به رويم چشم گشودي و شدي مونس روزها و شبهاي من.. چه رازهاي مشتركي كه ته ته قلبمون قايم نكرديم من وتو! امروز روز توست فسقلي من...تولدت مبارك!ا

شنبه، اردیبهشت ۱۲، ۱۳۸۸

دستهايم را بگير

خدايا! دستهايم را به تو ميسپارم. اين بار نه براي آنكه چيزي طلب كنم، بلكه ميخواهم دستهايم را از امروز تا هميشه بگيري تا ديگر هرگز نترسم، تنها نباشم و در ميان همه دغدغه ها و آشفتگي ها، دلگرم حضورت باشم. پروردگارم! تنهايم نگذار. آنقدر در اين روزگار پر مشغله سرگرم دنيا شده ام كه گاهي يادم ميرود تو هنوز هم مراقب من هستي. ميدانم، دستهايم را كه بگيري، از پس هر كاري بر مي آيم... ا