چهارشنبه، مرداد ۰۶، ۱۳۸۹

...


از كفر من تا دينِ تو راهي به جز ترديد نيست
دلخوش به فانوسم نكن! اينجا مگر خورشيد نيست

با حس ويراني بيا تا بشكند ديوار من
چيزي نگفتن بهتر از تكرار طوطي وارِ من

بي جستجو ايمان ما از جنس عادت مي شود
حتي عبادت بي عمل وهم سعادت مي شود

با عشق آنسوي خطر جايي براي ترس نيست
در انتهاي موعظه ديگر مجال درس نيست

كافر اگر عاشق شود، بي پرده مؤمن مي شود
چيزي شبيه معجزه با عشق ممكن مي شود!




پ.ن:
1-
شعر از : افشين يدالهي
2- حتما منتظر بودید از کانادا بنویسم و اینکه اینجا چه خبره و چه میکنم..کلا خبری نیست!حالا باشه تا بعد مینویسم مفصل

جمعه، تیر ۱۸، ۱۳۸۹

ترجمه

توی هال نشسته بودم و با آرامش تلویزیون نگاه میکردم. فسقلی از اتاقش دوید بیرون و نشست روی پام و گفت:«مامـان, میدونی اسسین کرید (این یه شخصیت بازی کامپیوتریه) سال هزار و صدو پنجاه و هفت زندگی میکرده؟» من با بی توجهی گفتم:«ااا..چه جالب!» و بلند شدم برم آشپزخونه. دنبالم راه افتاد و پرسید:«سال میلادی چه جوری میشه سال عربی؟» هرچی به فکرم میرسید بهش گفتم تا سوالشو جواب داده باشم. اونم برگشت و رفت تو اتاقش. یه ربع بعد دوباره از اتاقش دوید بیرون و با هیجان از کشف جدیدش, همونجور که بالا پایین میپرید گفت:«مامان،مامان, من فهمیدم قاتل امام حسین کیه! اسسین کریته! اون زمان امام حسین زندگی میکرده..این طوری (با حرکت دستش نشون میداد)شمشیرشو زده امام حسینو خورد کرده!» من با خنده گفتم:« نه مامان..قاتل اون شمره!» فسقلی با شدت سرشو تکون داد و جواب داد:«آره..اون اسسین کرید بوده که به عربی میشه شمر!»...ای بابــــــا