سه‌شنبه، بهمن ۰۹، ۱۳۸۶

دیکته


نه خـودم و نه پدر فسقلی از قوم آذری ها هستیم و نه اصل و نسـبمان به آنها میرسد اما انگار فسقلی یه نسبـتی باهاشون داره !!ـ

جمعه، بهمن ۰۵، ۱۳۸۶

فتوا

توی صف بنزین ایستاده بودیم. داشتم درباره کارت بنزین با دوستم حرف میزدم و اینکه خیلیا وقتی بنزین میزنن یادشون میره اونو بردارن . تو همین حین و بین فسقلی شروع کرد به حرف زدن که : « مامان میدونی میشه به کارتها شماره داد؟» دوستم توضیح داد:«آره، منظورش رمزه. احتمالا تو تلویزیون دیده یاد گرفته» من با لبخند به فسقلی نگاه کردم. فسقلی با اعتماد به نفس بیشتری ادامه داد:« اما...اما فقط میتونی سـه بار غلط بـکنی!» ما از خنده ریسه رفتیم و اون بدون توجه با خونسردی ادامه داد:« یه بار میتونی غلط بکنی ..دو بارم میتونی غلط بکنی اما سه بار نمیتونی!!»ـ

سه‌شنبه، بهمن ۰۲، ۱۳۸۶

وداع

حالا که نیستی صورتت پشت یک شیشه مات محو می شود . حالا که نیستی صدایت در دل من پیج می خورد و تاب بر می دارد . حالا که نیستی و رفته ای یعنی شایدی در کار نیست، یعنی دیگر حالا حالا ها بر نمی گردی، یعنی من باید باورم بشود، چون قصه قصه رفتن بود و کاریش نمی شد کرد . تو نیستی و من به نبودنت خو می کنم . فراموشت نمی کنم ، بغضهایم را هم قورت نــمی دهم اما عاشقی از سرم نپریده. خداحافظ همه خنده ها ، خدا حافظ همه گریه ها . . . دلم تا همیشه تنگت خواهد بود پسرک ثانیه های عاشقی و عطر سیگار... چقدر این دنیا بی مروت است، حتی وقت ندادی درست خداحافظی کنم. ـ
پسرک رفت و من هم می روم که ادای زندگی کردن را در بیاورم.ـ

شنبه، دی ۲۲، ۱۳۸۶

يه سوال

به نظر من که اين آهنگو نه تنها بايد خوند بلکه بايد نوشيد...سر کشيد...ـ
.
To really love a woman,
To understand her,
You've got to know her deep inside ...
Hear every thought,
See every dream,
And give her wings when she wants to fly
Then when you find yourself lying helpless in her arms ...
You know you really love a woman
When you love a woman,You tell her that she's really wanted
When you love a woman,You tell her that she's the one
She needs somebody,
to tell her that it's gonna last forever
So tell me have you ever really, really, really ever loved a woman?
To really love a woman,
Let her hold you,
Till you know how she needs to be touched
You've got to breathe her, really taste her,
Till you can feel her in your blood
And when you see your unborn children in her eyes,
You know you really love a woman
You've got to give her some faith,
Hold her tight, a little tenderness
You've got to treat her right
She will be there for you taking good care of you
You really gotta love your woman
So tell me have you ever really ... really, really ever loved a woman?

چهارشنبه، دی ۱۹، ۱۳۸۶

راز

راز غریبیست این دوست داشتن لا کردار! درست همان وقت که همه درهایش را بسته می بینی به کرشمه ای باز می شود و قصه با بارانی از دوستت دارمها دوباره جان می گیرد.. تنش رنجور است .کمی مدارا کن! ای آمده از پشت قصه ها.... ـ

چهارشنبه، دی ۱۲، ۱۳۸۶

مشکل جدید من با این یه وجب بچه

من: فسقلی جان..امروز تو مدرسه غذا بهتون چی دادن؟ـ
فسقلی: پیچ پیچی!ـ
.
چند ساعت بعد...ـ
من: امروز با بابا جمشید رفتی سیرک چیا دیدی؟
فسقلی: پیچ پیچی!ـ
.
چند روز بعد..ـ
من: معلمت امروز چی یادت داد؟
فسقلی: پیچ پیچی!ـ
.
چند ماه بعد...ـ
آی ملت! تا به این جای قضیه نرسیده به من بگید با این بچه که از الان راه به راه منو می پیچونه چه کنم؟