دوشنبه، اردیبهشت ۰۸، ۱۳۹۳

فیلسوف من

امروز دوباره زودتر از خواب بیدار شدم و غذای گرم براش تو فلاسک ریختم. امروز دوباره شیر با نی رو دادم دستش. باز دوباره غر زدم صورتتو درست نشستی. باز با هم سر لباس پوشیدنش کل کل کردیم و رسوندمش دم مدرسه بعد دو ماه ....وای چقدر خوشحالم که دوباره اینجاست. فسقلی رو میگم

مدتی بود فسقلی توی ایران گیر افتاده بود و زندانی شده بود. برای مراسم عقدم که رفتم اونجا, متوجه شدیم ممنوع الخروجش کردن!ا

توی این مدت فهمیدم که مادر در جمهوری اسلامی یعنی پشم! اون حتی اگر حضانت بچه رو بر عهده داشته باشه و تمام زحمتش به گردنش باشه هیچ حقی نسبت به بچه نداره! کم نیستن مادرایی که توی اون مملکت امام الزمان با استفاده از قوانین حاکم و ولایت مطلق پدر از بچه اشون جدا میشن. دلم با همه اوناست و تازه میفهمم که چرا عده ای در راه حقوق زن جونشون رو کف دست میذارن
پ.ن: ازش میپرسم : خوشحالی برگشتی؟ شاکی جواب میده: تا حالا ممنوع الخروجت کردن؟ توی بهشت هم آدم ممنوع الخروج بشه دوست داره فرار کنه! ایران که دیگه وضعش معلومه!..... بزرگ شده دیگه این فسقلی!جواباش گاهی در حد سخنان دکتر شریعتیه!ا