جمعه، مرداد ۲۷، ۱۳۸۵

آغازی دوباره

اینجا آخر قصه است. از خیلی چیزها جا مانده . زود است برای رسیدن به انتها. به تصویر خسته ای که در آیینه بود زل زده است. می اندیشد که چه نسبتی با آن دارد؟ .... حتی اگر آخر داستان باشد،حتی اگر روزگار غریبی باشد،حتی اگر شب خودش را تحمیل کرده باشد اما هنوز هم راهی هست ... دختر توی آینه با لبخند به پشت سر نگاه میکند . خدا دستهایش را بر شانه دخترک مینهد و او گام بر میدارد

۱۷ نظر:

ناشناس گفت...

عاشق این روحیه مثبتتم بانو جان

ناشناس گفت...

و خدا دستهایش را بر شانه دخترک مینهد...زیبا بود

ناشناس گفت...

لطفا اين داستان رو براي فسقلي تعريف نكنيد .. چون حتما مي پرسه خدا دست هوا هست يا دست زمين حالا بيا درستش كن : ) راستي راستي خدا كدومش دست هوا يا دست زمين ؟!؛

ناشناس گفت...

ممنونم سیروس عزیز

ممنونم یور...راستی شما ؟

ممنونم نیلوفر جان

مهدی عزیز ..بابا تو دیگه کی هستی! من این طرز حرف زدن راجع به خدا رو نمیپسندم ولی در هر حال تو دوست عزیزم ،آزادی بنا بر دلخواهت اینجا حرف بزنی...فکر کنم از فسقلی منم بعید نیست افکارش مثل تو باشه!ا

ناشناس گفت...

از قصه ای که پايان درِ خوشم نمی آد
قصه ما پايان نداره هيچوقت نبايد برسيم هميشه بايد رو به جلو حرکت کنيم

ناشناس گفت...

اما این پست شما به دل من ننشست.بوی خداحافظی میدهد.امیدوارم این برداشت من اشتباه و ناشی از خواب آلودگی باشد

!! گفت...

khoda ro shokr,faghat hamin!
vali midooni gaahi navasaane feshaar khoon kheyli az feshaare khooni ke hamishe baalaa bashe badtare....
do take care.

ناشناس گفت...

نمیدونم خشایار جان..شاید

خاموش عزیز احتمالا همونه که گفتی

حالا منظورت چیه ایده جون،باید پس چی کار کرد؟این از نا امید بودن و هیچ کاری نکردن که بهتره.اصلا برای اینکه آدم زنده بودنشو حس کنه این نوسان فشار خون لازمه

ناشناس گفت...

زیبا مثل همیشه

ناشناس گفت...

ممنونم شرارهء گلم

!! گفت...

sorry....
I didnt mean to hurt u.

ناشناس گفت...

کامنت من دو بخش داشت کدام را تایید کردید؟خداحافظی خود را یا برداشت غلط من را

ناشناس گفت...

می گویندققنوس وقتی می خواهد بمیرد آنقدر پر پر می زند تا آتش بگیرد واز خاکستر آن ققنوس دیگری متولد می شود گاهی داستان به ظاهر پایان می یابد ولی ما سالهاو بارها و بارها آن رادر ذهنمان مرور می کنیم از آن می پرسیم از آن یاد می گیرم و... و بدین سان آنها در دلهای ما به راه خویش ادامه می دهد
بسان رودخانه ای که تنها درقسمتی از مسیرش در جنگل گم شده است
در ضمن با اجازه شما به وبلاگتان لینک دادم

ناشناس گفت...

ایده جونم،من هیچ وقت از دست تو ناراحت نمیشم فقط گاهی الکی عصبانی میشم..من ببخشید

خاموش برداشت غلطت منظورم بود خاموش جان

ممنونم سبوی عزیزم

ناشناس گفت...

راستس آدرست چیه سبو جان؟

ناشناس گفت...

امروز اول صبح وقتی اومدم اداره می خواستم جویای احوال ت شوم چون کمی نگران ات بودم آدرس وبلاگت را اشتباه تایپ کردم و با دیدن وبلاگ در جا خشکم زد خدایا چه اتفاقی افتاده
http://elham13.blogfa.com
در ضمن آدرس من داری
http://chashmnegaran.blogfa.com

ناشناس گفت...

« محتوا و شكل »، « ماركسيسم » و « فرماليسم »

مارکسیسم و فرمالیسم در نگاهی کلی این گونه متهم شده اند: اولی به محتواگرایی مطلق و دومی به شکل گرایی مطلق. نگارنده در این نوشتار سعی کرده با کمک گرفتن از نظریه های صاحب نظران این دو مکتب تا حدودی از این ابهام پرده بردارد

در وبلاگ انجمن سایه بخوانید . خوشحال خواهیم شد از حضورتان .
http://www.saayeh.mihanblog.com/More-150.ASPX