پنجشنبه، مرداد ۱۲، ۱۳۸۵

کلاغهای ایرانی

نمیدونم شما هم مثل من از این تلویزیونای لس آنجلسی متنفرید یا نه؟ اما من که به جز برخی از آهنگهاش، برای یه لحظه هم حاضر به شنیدن مزخرفات اونا نیستم.همه اش هم ترسم از اینه که خودمم که اومدم اینجا مثل اونا بشم...حال به هم زن...کسانی که معلوم نیست بالاخره کجایین...کسانی که سعی کردن راه رفتن کبکو یاد بگیرن، راه رفتن خودشونم یادشون رفته. متنفرم از ایرانی هایی که با بچه اشون به زور انگلیسی حرف میزنن و حاضر نیستن بچه چهار کلمه فارسی یاد بگیره! مامانم میگه:« فکر کنم اونا انگلیسی حرف میزنن تا از بچه اشون زبان یاد بگیرن!!» نمیدونم اونا ارتباطشون با بچه چه جوریه ولی من که یه عالمه حرف برای فسقلی دارم که فقط و فقط به زبون مادریم میتونم اونا رو بگم. اینجا خیلی آدما اونجورین که گفتم.حتی بعضیاشون دیگه نمیدونن تو ایران چه خبره. فقط حرف میزنن اونم از روی معده شون!! من هنوز صبح که بلند میشم اگه نرم اخبار ایرانو نخونم روزم شروع نمیشه. اگه یه خبری اونجا باشه آب خوش از گلوم پایین نمیره...نه ...نه ...من همینجوری که هستمو بیشتر دوست دارم و اونقدر هم تعصب دارم (نه به ایرانی بودن بلکه به شعور داشتن) که حتی حاضر نیستم با این ایرانیای جلفی که وصفشون کردم همکلام بشم.به قول دوستی اگه آدم یه صبح تا شبم باهاشون حرف بزنه ، دو زار گیرش نمیاد!!ا
حرف اصلی من اینه که شما باید قوانین و رسوم جایی که هستید رو رعایت کنید و خودتونو تطبیق بدید اما اگه وجودتون از یه جای دیگه است ، رگ و ریشه اتون جای دیگه شکل گرفته و خاطراتتون مال اونجاست تظاهر به این که خیلی خارجی شدید، دقیقا شما رو به شکل کلاغهایی که گفتم درمیاره!!ا
.
پ.ن بی ربط: زندگی مانند پیانو است.دکمه های سیاه برای غمها و دکمه های سفید برای شادیها. یک آهنگ زیبا تنها از ترکیب دکمه های سفید و سیاه به وجود می آید

۱۹ نظر:

ناشناس گفت...

خواهی نخواهی ما هم تغییر می کنیم اما خوبه که ادم عقل و شعورشو نذاره کف پاش.این جا یکی فارسی حرف میزنه دل آدم کلی باز میشه. منم نمی دونم اونایی که توی اون شبکه ها برنامه پخش می کنن، چرا به خودشون فحش میدن؟!لابد از ناف آمریکا اومدن!

ناشناس گفت...

آخ گفتی...دوست دارم همشونو داغون کنم با اون اداهای مسخره

ناشناس گفت...

همه هم کلاغ نیستن البته.گاهی میشه مثل شما هم پیدا کرد

ناشناس گفت...

Jana sokhan az zaban e ma migooyee !

!! گفت...

inghadr az mardom iraad nagir baanoo.har kasi baraaye amaalesh dalil dare,to,man,...,va shayad be nazare kheyliha tarze zendegiye to ajib baashe.
shayad oona ham harfaayi daran baraye goftan vali khob dar hade donyaye khodeshoon.
age to khoshet nemiyad nahayatan mitooni bikhiyaleshoon beshi.vali bedoon oona hastan,ziyadam hastan.too irane khodemoon ham kheyli ziyadan,vali hastan....
age be backgroundeshoon negaah koni,kheylishoon bitaghsiran,baavar kon...
ye joore dige beheshoon negah kon,ham kamtar azaab mikeshi ham momkene betooni komakeshoon koni.chetore?

ناشناس گفت...

ِ آمن هم علاقه‌ئی به برنامه‌های لوس‌ِآن‌جلس ندارم و سته‌لایت نیز ندارم. ولی همه‌ی ما این هستیم و باید سعی کنیم حد اقل اخلاق دموکراسی را از مردمی که میزبان ما هستند بیاموزیم.

ناشناس گفت...

پي نوشتت اصلا بي ربط نيست!!!

ناشناس گفت...

ایده جان،مگر نه اینکه مینجا میتونم حرفامو بزنم؟من نه وجود اونا رو انکار کردم و نه ازشون خواستم اینجوری نباشن فقط گفتم من نمیتونم تحملشون کنم همین!ا

عمو اروند عزیزم،گرفتم چی میگید اما شما نگرفتید من چی میگم.اصلا موضوع این نیست که من دموکراسی رو رعایت کنم و اونا رو تحمل کنم.موضوع اینه که من اینجا درد و دل کردم و در عمل به خودم اجازه نمیدم هیچ اصاعه ادب و حرکتی به اونا بکنم.آدم میتونه نسبت به از یه گروهی خوشش نیاد ولی دموکراسی رو هم رعایت کنه.اصولا خوش نیومدن دلیل بر عدم رعایت حقوق دیگران نیست.درسته؟؟

خشایار جون،نمیدونم...شایدم!ا

ناشناس گفت...

يه بار ديگه همه ي اينايي رو كه تو وبلاگم گفتي بگو لطفا
ولي اين دفعه با زبون ساده تر

ناشناس گفت...

به چشم آقا خشایار جان!ا

ناشناس گفت...

تصادفن نظر من دقیقن آن دیگران بود که زیستن در یک جامعه‌ی متمدن را موجبی برای فروختن فخر به هموطنان بلکه سببی برای تطابق خویش با جامعه‌ی متدمن میزبان خویش کنند.

ناشناس گفت...

بله عمو اروند جان، پس ما همعقیده ایم

ناشناس گفت...

I read your article about Superman and it was really really funny. I'm still smiling. the way you described the situation was amazing , specially "ham-velaayati" & "khali-bandi e fesghely". this was my first time in your weblog, but I dare for more...

respects

ناشناس گفت...

اوسموسیس جان،ممنونم.خوشحالم که خوشت اومده

ناشناس گفت...

تو خود ایران هم وقتی کسی از شهرهای کوچکتر میآد شهری بزرگتر حسابی امر بر خودش مشتبه میشه و سعی میکنه که اصالت و زادگاهش را منکر شه
البته شاید همین سکونت در شهر های بزرگتر که به هر حال از نظر زندگی و اجتماعی مرفه تر و پیشرفته تر است نوعی حس خوشبختی و غرور به آدم می دهد
خود شما هم شاید خود را نسبت به بقیه وابستگانی که در ایران دارید موفقتر و از نظر سطح زندگی بالاتر قلمدادکنید
و سرانجام اینکه اگر قرار است ایرانیهایی اینچنین خود را در غربت گم کرده باشند که از حرف زدن به زبان مادری هم شرم کنند واصالت خود را انکار کنند همان بهتر که ایرانی نباشند

محمّد رضا گفت...

من فکر میکنم وقتی تاریخ یه ملت رو ازش میگیرن، همه چیز و از جمله هویت اون ملت رو ازش گرفتن. و بروز هر گونه رفتار عجیب و غریب از ملت بی هویت، جای تعجب نداره. ولی باید تاسف بسیار خورد

ناشناس گفت...

خاموش عزیز،این هم حرفیه ها!ا

محمد رضا جان،واقعا هم تاسف باید خورد و گاهی خجالت کشید

ناشناس گفت...

salam
Elham banoo jan bebakhshid ke inghadr sarih mikham nazaram ro onvan konam.
ye chizi ke baraye ma iraniha khaili sakhteh va nemidounam key mitounim az in adate na pasandemoun dast bardarim, pish davari kardan hast.
chera bayad hamisheh tou zendegiye digaran dekhalat konim va bedoune inke etelaati az nazarat va a'alaegheshoun dasteh bashim be rahati mahkoumeshoun konim,Elham jan to intori doust dari zendegi koni choun,baraye khodet dalayeli dari ya na aslan doust dari intouri zendegi koni choun lezat mibari, va in haghe mosalame shomast ke ounjouri ke doust dari zendegi koni, hala agar digaran ye joore dige doust darand zendegi konanad (ta zamani ke be harime khosousiye digaran tajavoz nakonnad) khob hagh darand.
ba ehteram
Elham

ناشناس گفت...

نارنجی آبی جون ،واقعا گل گفتی

الهام جان،هم نام عزیزم،من که گفتم اینجا دارم درد و دل میکنم و فکر کنم حق دارم از یه عده ای بدم بیاد .بله اونا حق دارن اینجوری باشن کسی هم کاریشون نداره فقط من خوشم نمیاد همین!در ضمن اونقدر سن دارم که تا یارو دهنشو باز کنه بفهمم چند مرده حلاجه!ممنونم که نظرتو گفتی و در ضمن یادت باشه فقط انرژی هسته ای حق مسلم ماست