من معتقد بودم که فسقلی حتما باید هر روزیکی از انواع آجیلها رو باید بخوره برای همین به زور هم شده یه چیزی بهش میدادم بخوره.خب بطبع اون بعضیا رو دوست نداشت اما طفلکی هیچی نمیگفت.من متوجه شده بودم اون بعضی از اونا رو قورت نمیده بلکه گوشه لپش میذاره و میدوه میره تو اتاقش و برمیگرده میگه خوردم.یه بار یواشکی دنبالش کردم وای.....نمیدونید چی دیدم...اون میرفت اونا رو توی صندوق عقب یکی از ماشینای بزرگش تف میکرد ودرشو میبست و میومد..نمیدونید چه بویی میداد اون صندوق عقب ...فکر کنم از آجیل تفی و خشک شده یه ماه پیش تا آجیل نمدار چند روز پیش توی اون ماشین پیدا میشد!!ا
۱ نظر:
Poor Little One! LOL!
ارسال یک نظر