داشتم تلویزیون نگاه میکردم که فسقلی اومد پیشم ، نشست کنارم و شروع کرد به بوسیدنم، گفت:«چقده دوست دارم مامان» با خوشحالی و در حالی که زیر بوسه باران اون دست و پا میزدم، گفتم:«منم همینطورعشق من» صورتشو به صورتم نزدیک کرد و گفت: «اگه من بزرگ بشم، بازم دوسم داری؟» گفتم:« معلومه عزیزم.. دوست داشتنم بیشترم میشه، هر چند بچه ها یه روزی بزرگ میشن و میرن و مامانا تنها میشن...» یه کمی رو مبل جابجا شد و گفت: «منم اگه بزرگ بشم میرم؟» گفتم: «همه، همه باید برن سراغ زندگی خودشون.»ـ
یه ساعت بعد وقت شام بود. فسقلی داشت تلویزیون میدید.غذاش رو کشیدم و براش آوردم اما هر چی بهش گفتم پاشو بیا غذاتو بخور انگار که با دیوارحرف میزنم ،چشم از تلویزیون بر نمیداشت که بگه اصلا با کی هستی. بالاخره عصبانی شدم و شروع کردم به خط و نشون کشیدن که اگه نیای غذاتو بخوری، ال میکنم و بل میکنم. گذاشت من همه تهدیدامو بکنم و حرفامو بزنم و بعد با خونسردی نگام کرد، شمرده شمرده گفت:«مــن غـذا نمیـخورم تا بزرگ نشـم و از پیش تو نرم که غصه بخوری..حالا هی داد بزن!»..!!!ـ
۵ نظر:
ماها... خيلی به زنها وابستهايم ..اول مادر... بعد خواهر... بعد همسر... پير هم که می شيم... آويزون دخترهامون هسـتيم...هر چقدر هم تو جامعه قوی باشيم ، لاين کينگ باشيم... باز نيازمند ، اين جنس لطيفو مثلا ضعيفيم .. پنهان کردن اين مسئله هم خود نشون ديگه ای از ضعفه ، آويزونا اه
adam pishe mantegh e in bache ha kam miare. dige hich chizi nemishe beheshoon goft. kheili vaght bood be inja sar nazade boodam. az khoondan e neveshte haye ghablit negaran shodam. khoobi elham?
ghorboonesh beram elahiiiiiiiiiiiiii!!!!!!!!!!!!!
bebin cheghad neshaste fek karde o hesab ketab karde...
ghorboonesh beram elahiiiiiiii....
migam cheghadr ehsase gonah kardi az dad zadanet? man age budam yehoi ashkam gholombe mishod!
farz kon vase dustam in majara ro tarif kardam, vakoneshesh ine: bichare dust dokhtare ayandeye in bache!!!! kolli khord tu zogham!
ارسال یک نظر