شنبه، آذر ۱۰، ۱۳۸۶

فقط تو

میان هیاهوی دستهای دراز شده برای گرفتن نیازی که نمی دانم چیست ، تنها چشمهای به غربت نشسته تو بود که زل زده بود توی نی نی چشمهای سیاه پر آب من...

۴ نظر:

ناشناس گفت...

چشمات همچين سياه سياه هم نيستا

ناشناس گفت...

true....damn true....!!!!!!

ناشناس گفت...

از کامنت زیبایی که برام گذاشتید با وبلاگتون آشنا شدم. ساده و صمیمی می نویسید از این به بعد مرتب سر می زنم. خدا فسقلی عزیزتونو براتون حفظ کنه.موفق باشید

ناشناس گفت...

nabinam oon cheshaaye siyahe khoshgelet be gerye beshinan.
niyaazi ke az dele digaran bar aayad,shaayad bar dele to naneshinad,vali hayahooyash mitavaanad azarat nadahad...
dar in ghorbate door,che nazdiki to naazanin.sedaye nafashaayat ra mishenavam...

khoob baash,
mesle hamishe,
va natars,ke man hastam...
mesle hamishe...

in this sweet madness,all is glorious sadness...