دیروز تعطیل بود و ما فسقلی رو برده بودیم موزه دایناسورا.البته بیشتر فسیل اونا و تخمهاشون بود.فسقلیم که عشق دایناسوره.. خلاصه کلی حال کرد!ا
بعد از اون رفتیم لب آب.ساحل اون سنگی بود و فسقلی تا میتونست سنگا رو پرت کرد تو آب .بعد از مدتی یهو فکری به مغزش رسید.در حالی که به یه سنگ با دقت نگا میکرد اومد طرف ما و گفت: مامان ..بابا..سفیل!! من و آقای همسر یه صدا گفتیم: چی؟ دوباره تکرار کرد : سفیل!!ا
درد سرتون ندم کلی طول کشید که ما بهش حالی کردیم فسیله نه سفیل!! فسقلی یه چند تایی سنگ به عنوان فسیل برداشت.توی راه برگشت شروع کرد به توضیح اینکه دانشمندای دایناسوری(این همون شغلیه که برای آینده خودش انتخاب کرده)این چند تا فسیلو پیدا نکرده بودن حالا اون پیداشون کرده!! و یکی یکی فسیلها (!!) رو به ما نشون میداد و مثلا میگفت این فسیل گوشیه(مربوط به گوش دایناسور) یا این فسیل دمیه(مربوط به دم دایناسور)..تا رسید به یه سنگ گرد و با هیجان فریاد کشید: اینو ببینید ..اینم فسیل تخمیه!!!!!ا
۱ نظر:
He is absolutely right,
otherwise he couldn't find it:)
B.E.
ارسال یک نظر