پریروزا میخواستیم فسقلی رو ببریم لب دریاچه دم خونمون که یه کمی بازی کنه.از اونجایی که هوا یکدفعه بسیار گرم شده بود من بلوز آستین کوتاه و شلوار کوتاه آوردم که تن فسقلی کنم .اول بلوزشو تنش کردم. یه کم بعدش شروع کرد به سعی برای کشیدن آستین بلوز به پایین. گفتم :نکن مامان.. این بلوزآستین کوتاهه! همینجور که با بلوز کشتی میگرفت شلوار کوتاهو پاش کردم. یه کمی به پاهاش نگا نگا کرد و با اعتراض گفت:نه اینجوری نمیشه.. من نمیام ..باید بقیه شم پام کنی..مامان..پس بقیه اش کو؟!!ا
۲ نظر:
This is lucid !
آخییییی ، یاد خودم افتادم . ولی حتما عاشقش میشه مثل من
ارسال یک نظر