جمعه، فروردین ۱۱، ۱۳۸۵

بلا

درباره زلزله لرستان که شنیدید؟چرا مردم ايران از هر زمينه اي واز هر دري بايد اينقدر بدبختي بكشه؟
من به يک خانه مي انديشم
و به نوزادي با لبخند نامحدود
مثل يک دايره ي پي در پي بر آب
و تني پرخون، چون خوشه اي از انگور
من به آوار مي انديشم
و به تاراج وزش هاي سياه
و به نوري مشکوک
که شبانگاهان در پنجره مي کاود و به گوري کوچک، کوچک چون پيکر يک نوزاد
فروغ فرخزاد

چهارشنبه، فروردین ۰۹، ۱۳۸۵

چی باید گفت؟

حتما شنیدید...شورای امنیت بدون رای مخالف بیانیه ای در مورد برنامه هسته ای ایران صادر کرد...همین!!ا

دوشنبه، فروردین ۰۷، ۱۳۸۵

مرغابی خارجی

چند روز پیش رفته بودیم کنار یه دریاچه. فسقلی به چند تا مرغابی که اونجا بودن تندتند نون میداد ومیگفت: آ آخه بچه ام میدونه مرغابیای اینجا خارجین!! اhere you go...there you go

یکشنبه، فروردین ۰۶، ۱۳۸۵

نامه به خدا

خدای عزيز، توی مدرسه ياد گرفته ام که تو می توانی از کرم ابريشم پروانه بسازی. به نظر من اين کارت محشر است. برای خواهرم چه کار می توانی بکنی؟ او زشت است. لطفا به پدر و مادرم نگو من اين را برايت نوشته ام!!ا
رفيق تو: گرک (۱۱ساله)ا

سه‌شنبه، اسفند ۲۳، ۱۳۸۴

جواب دندان شکن

رئيس جمهور در جمع مردم گرگان گفت: آنها زمزمه كرده‌اند كه اگر ملت ايران براي رسيدن به انرژي هسته‌اي اصرار بورزند به احمدي نژاد اجازه سفر به كشورهاي غربي را نخواهيم داد و من در جواب آنها مي‌گويم كه ما علاقه‌اي به ديدن قيافه آنها نداريم.(؟!!!!)در اين لحظه مردم چندين بار يك صدا شعار “نه‌شرقي نه‌غربي جمهوري اسلامي” را سر دادند!ا

چهارشنبه سوری

لطف الله صافی گلپایگانی(24 اسفند 82) مطالبی را خاطر نشان کرد:برادران و فرزندان! علی(ع) ودختران! فاطمه چنانکه می دانید امسال از عموم مسلمان مخصوصآ شیعیان انتظار می رود که تنفر خود را از مراسم و جشنها و فرهنگ خرافی (ایران باستان) جاهلییت آشکار و اعلام دارند ؛
همچنین در بخشی از بیانیّه آمده بود که چهارشنبه سوری مناسب با شأن، مقام،درک ، معرفت، مردم شریف و مسلمان ایران نمی باشد و اینها در گوشه و کنار دنیا با زنده کردن این مراسم در ایران و... به بهانه برگزاری مراسم خرافی جاهلییت باستانی سعی در ضربه زدن به اسلام(نه فرهنگ عربی حاکم!) دارند و آنهای که در چنین مراسمی شرکت می کنند از افراد نادان و نا آگاه و بی اطلاع جامعه می باشند........خلاصه از ما گفتن اگه میخواهید برید جهنم از روی آتیش بپرید!!!ا.
اما حالا بیایید یه کم جدی باشیم!!!ا
آتش در نزد ايرانيان آريايي مظهر روشني‌، پاكي ، طراوت ، سازندگي و تندرستي و در نهايت مظهر اهورا مزدا یا خداوند است، بيماريها ، زشتي‌ها ، بديها و همة آفات و بلايا در عرصه تاريكي و ظلمت مظهر و نماد اهريمن مي‌باشند‌؛به اعتقاد ايرانيان هرگاه آتش افروخته شود، بيماري ، فقر، بدبختي، ناكامي و بدي محوّ و ناپديد مي‌گردد چرا كه از آثار وجودي ظلمت و اهريمن هستند. پس افروختن آتش و بطوركنايه، راه يافتن روشنيِ معرفت در دل و روح است كه آثار اهريمني و نحوست و نامباركي را از ميان برمي‌دارد به همين جهت جشن سوري پايان سال را به شبِ آخرين چهارشنبه سال منتقل كردند تا با طليعة سال‌نو خوشي و خرم و شادكام گردند. چنانكه از آثار فرهنگي و رسوم كهن ايرانيان برپا كردن جشن و سرور و شادي بوده است!!دریغا !!ا

دوشنبه، اسفند ۲۲، ۱۳۸۴

ببخشید

زنده ام..اما امروز نمیتونم بنویسم..تنهام نذارید ..برمیگردم

یکشنبه، اسفند ۲۱، ۱۳۸۴

تلافی

چون خیلی صبور نیستم همین الان تفاوتهای فعلا طنز آمیز زنان و مردان رو(که از یه جایی کش رفتم ولی به شدت قبولشون دارم)میگم تا بعدا مفصلا و جدی تر بنویسم
زنان بعضي اوقات قبول ميكنند كه اشتباه كردند. آخرين مردي كه اشتباهش را پذيرفته 25 قرن پيش از دنيا رفته است
يك زن ليستي از جنسهاي مورد نيازش را تهيه نموده و براي خريدن آنها به فروشگاه ميرود. يك مرد آنقدر صبر ميكند تا محتويات يخچال ته بكشد و سيب زميني ها جوانه بزنند. آنگاه بسراغ خريد ميرود. او هر چيزي را كه خوب بنظر برسد مي خرد
يك زن همه چيز را در مورد فرزندش مي داند: قرارهاي دكتر، مسابقات فوتبال، دوستان نزديك و صميمي، قرارهاي رمانتيك، غذاهاي مورد علاقه، اسرار، آرزوها و روياها. يك مرد بطور سربسته و مبهم فقط ميداند برخي افراد كم سن و سال هم در خانه زندگي ميكنند
دختران كوچك عاشق عروسك بازي هستند و وقتي به سن 11 يا 12 سالگي ميرسند علاقه شان را از دست ميدهند. مردان هيچگاه از فكر اسباب بازي رها نميشوند. با بالا رفتن سن آنها اسباب بازي هايشان نيز گران قيمت تر و پيچيده تر ميشوند. نمونه هاي از اسباب بازيهاي مردان: تلويزيون هاي مينياتوري و كوچك، تلفنهاي اتومبيل، اكولايزرهاي گرافيكي، آدم آهني هاي كنترلي، گيمهاي ويدئويي، هر چيزي كه روشن و خاموش شده، سر و صدا كند و حداقل براي كار كردن به شش باتري نياز داشته باشد.
يك زن از شوهرش ميخواهد وقتي مسافرت است به گل ها آب دهد. مرد به گلها آب ميدهد. زن پنج روز بعد به خانه اي پر از گلها و گياهان پژمرده برميگردد. كسي نميداند چرا اين اتفاق افتاده است.
اگر سارا، نازنين، عسل و رويا با هم بيرون بروند، همديگر را سارا، نازنين، عسل و رويا صدا خواهند زند. اگر بابك، سامان، آرش و مهرداد با هم بيرون بروند، همديگر را گودزيلا، بادام زميني، تانكر و لاك پشت صدا خواهند زد
و یادتون باشه حرف آخر را در جر و بحث ها زنان ميزنند. هر چيزي كه يك مرد بعد از آن بگويد، شروع يك بگو مگوي ديگر خواهد بود...پس هیسسسسسسسسسسس

حکایت

يک بنده خدايی ، کناراقيانوس قدم می زد،وزير لب دعايی راهم زمزمه ميكرد . نگاهى به آسمان آبى و درياى لاجوردين و ساحل طلايى انداخت و گفت: خدايا ! ميشه تنها آرزوى مرا بر آورده كنى؟ .... ناگاه، ابرى سياه، آسمان را پوشاند و رعد و برقى در گرفت و در هياهوى رعد و برق، صدايى از عرش اعلى بگوش رسيد كه ميگفت: چه آرزويى دارى اى بنده ى محبوب من؟ مرد، سرش را به آسمان بلند كرد و ترسان و لرزان گفت: ای خدای کريم از تو می‌خواهم جاده‌ای بين کاليفرنيا و هاوايی بسازی تا هر وفت دلم خواست در اين جاده رانندگی کنم!! از جانب خدای متعال ندا آمدکه: ای بنده‌ی من! من ترا بخاطر وفاداری‌ات بسياردوست می‌دارم و می‌توانم خواهش تو را برآورده کنم اما هيچ ميدانی انجام تقاضای تو چقدر دشوار است؟هيچ ميدانی ‌که بايد ته اقيانوس آرام را آسفالت کنم؟ هيچ ميدانی چقدر آهن و سيمان و فولاد بايد مصرف شود؟ من همه‌ای اينها را می‌توانم انجام بدهم! اما آيا نمی‌توانی آرزوی ديگری بکنی؟ مرد، مدتى به فكر فرو رفت، آنگاه گفت: اى خداى من! من از كار زنان سر در نمى آورم! ميشود بمن بفهمانى كه زنان چرا مى گريند ؟ ميشود به من بفهمانى احساس درونى شان چيست؟ اصلا ميشود به من ياد بدهى كه چگونه مى توان زنان را خوشحال كرد؟ صدايي از جانب باريتعالى آمد كه: ای بنده من! آن جاده‌ای را که خواسته‌ای، دو بانده باشد يا چهار بانده!!؟؟
آی خانوما عصبانی نشید!!فقط یه جک مخلوط با واقعیت بود!!به زودی یه جوکی درباره مردا میذارم که حالشون جا بیاد!خودم بیشتر از شما شاکیم..به خدا!!ا

چهارشنبه، اسفند ۱۷، ۱۳۸۴

مبارک باشه

خب خسته نباشیم..اینم از پرونده ایران..حالا ببینیم چی میشه من که از صب قاطی کردم هر چی فحش بدم بلد بودم به بعضیا دادم!.من پیش بینی حمله نظامی به ایرانو میکنم با چیزایی که خوندم اما فقط در حد اهداف خاص!اینجا چند روز پیش از فرستادن ایران به شورای امنیت طرح حمله رو نشون میدادن ولی خوشبختانه یا بدبختانه ما بعد از تجربه تلخ آمریکا در عراقیم و دیگه حمله گسترده نظامی توی برنامه آمریکا نیست..همین!ا
یاد آژیر قرمز افتادم ..یاد روزهای گذشته..فکر نمیکردم تکرار بشه..اونجا نیستم ولی تمام قلب و روحم اونجاست

سه‌شنبه، اسفند ۱۶، ۱۳۸۴

یادمان نرود

پروانه
رنگ بالهايش را ازيادبرده است
پرنده
آوازش را به ياد نمي‌آورد
دعا كنيد
سطرهاي عاشقانه
از يادمان نرود!ا
حافظ موسوی

یکشنبه، اسفند ۱۴، ۱۳۸۴

سخن حکیمانه

آلبر كامو گفته است :"سعي نكن انساني موفق باشي سعي كن انساني باارزش باشي."من اين جمله را دوست دارم ...به سبك خودم اگر بيان كنم میشه این :سعي كنيم انسانهايي موفق و باارزش باشيم اما درجايي كه موفق بودن و باارزش بودن در مقابل يكديگر قرار گرفتند باارزش بودن را انتخاب کنیم

شنبه، اسفند ۱۳، ۱۳۸۴

نزول بلا

دیدید بهتون گفتم؟!!..امروز مربی فسقلی با احتیاط به من میگفت" این پسر شما خیلی شیطونه ها!همش هم دخترا رو میترسونه!ما میگفتیم این برایس (همون دوست فسقلی که بهتون گفته بودم) شیطونه حالا فسقلی دست اونو از پشت بسته!"...داشتم اینو برای یکی تعریف میکردم به مسخره گفت:مثلا میخواستی بچه تو غیر از این بشه؟!..راست میگه.. موضوع همون دودو تا چهار تای معروفه!اگه من دورو بریامو با شیطونیام هلاک میکردم حالا این فسقلی همین کارو با من میکنه فقط الان موضوع اینه که من دست تنهام و نتیجه این معادله معروف کلا و به یکباره بر سر اینجانب یکه و تنها نازل میشه!!(بی انضافی نکنم ترکش این بلا گاهی بر سر آقای همسرهم فرود میاد..حتما اونم قبلا یه جایی دودو تا کرده که حالا چهارش درست تو مخش خورده!!)ا

چهارشنبه، اسفند ۱۰، ۱۳۸۴

غریب

یه چیز میخوام براتون تعریف کنم نگید این دختره چقدر بچه اشو لوس میکنه...گفته بودم که امروز همش با فسقلی مریض تو خونه بودیم.منم امروز بیشتر از همیشه باهاش سر وکله زدم.داشتم در مورد مهد کودکش سین جینش میکردم..پرسیدم:اسم دوستت چی بود؟ اون یه کمی فکر کرد و گفت:برایس..اما اون دیگه دوست من نیست! با تعجب سوال کردم:چرا؟ اونم بیخیال و در حال ور رفتن با یه دایناسور جواب داد:آخه من همش میرفتم پیشش مینشستم اونم عصبانی شد و گفت دیگه پیشم نیا!........آخ اگه بدونید چقدر بهم برخورده!مگر این پسر آمریکایی جزغله رو نبینم که این طفلک غریب منو میچزونه!! پسر من که هزار تا خاطرخواه داشت حالا این نیم وجبی داره از غریبیش سو استفاده میکنه!.فسقلی اصلا ککش هم نگزیده..آخه خودش میدونه یه موقعی تو ایران یه مهد کودکو رو سرش میذاشته حالا هم چند وقت دیگه همین میشه....اما من عجیب بهم برخورده!!ولی اطمینان دارم فسقلی خودش یه جوری حالشو میگیره!! من پسرمو خوب میشناسم...والا !!ا