دوشنبه، بهمن ۰۳، ۱۳۸۴

فسقلی بیچاره

دارم مهد کودک فسقلی رو عوض میکنم.خیلی فکر کردم تا به این نتیجه رسیدم.هیچ بهبودی در وضعش نشده...هر روز صبح یه بار باید به مرثیه فسقلی در باب مهدکودکشون گوش کنم تازه بعدش با آه و ناله وشیون و سینه زنی روانه مهد بکنمش.به این نتیجه رسیدم که این مهد حتما یه مشکلی داره وگرنه این فسقلی ما از این بیدا نیست که با این بادا بلرزه!(درست گفتم؟)دیگه از بس بهش فشار اومده فارسی هم یادش رفته سر صبحی میگه: مامان..برو کنار بابا داره صندوق عقب میاد!!ا

هیچ نظری موجود نیست: