سه‌شنبه، دی ۰۶، ۱۳۸۴

بازم از این شاخ به اون شاخ

کمی امروز گیج و منگ بودم و حسابی مثل چیز تو گل!!البته این اتفاق زیاد برام میافته !اینجا نهایت سکوتو احساس میکنی اگه این فسقلی هم نبود فکر کنم حرف زدن یادم میرفت ولی خب با شیطونیهاش و حتی کاراش کلی الهامو از تنهایی در می یاره ..خوب به نظر من اینجا بیشتر مثل یک دفتر خاطراته برای من. فقط و فقط همین. پس باید سعی کنیم به همون صورت هم نگاهش دارم...این دیگه آخر از این شاخ به اون شاخ معروف من بود!!میدونم

هیچ نظری موجود نیست: