این مامان من از اون مامان باحالاست! هر وقت یه کار خنده دار میکنه من و برادرم که به کارش میخندیم نه تنها ناراحت نمیشه بلکه خودشم همراه ما میخنده! اکثر بزرگترای ما اونقد شپش تنشون منیژه خانومه که اصلا نمیشه باهاشون حتی حرف زد!!ا
اونموقع که مامانم میخواست فرمای ویزا رو پر کنه و بره بده سفارت آنکارا همه ما از جمله خودش خیلی نگران بودیم که نکنه استکبار جهانی (!) بهش ویزا نده. برادرم تعریف میکنه رو مبل نشسته بوده و به مامانم که مشغول فکر کردن بوده میگه : مامان..برو اون فرما رو بیار. مامانم هم بلند میشه و میره و بعد از هفت هشت دقیقه با یه ظرف خرما که روش دو سه تا از این چنگال کوچولوها هم گذاشته بوده برمیگرده!!ا
۷ نظر:
هی..اول شدم
خوشحالم که مادرت داره میاد.بهشون سلام برسون
kash ye kami bazi bozogtara az mamane to yad migereftan
shiva
بابا ای ول به مامان تو! خب بیچاره حواسش نبوده به اونم گیر میدی؟
خانوم خیلی صمیمانه و دلنشین مینویسی.آرشیوتم چک کردم و کلی از دست این فسقلی تو خندیدم.لبت همیشه پر خنده باشه به کوری چشم همون عدوها که گفته بودی
الهام جان از طریق وبلاگ زن ایرانی به وبلاگت آمدم.مرا هم از دوستان بدان که از آن عدو ها که گفتی متنفرم.خیلی زیبا مینویسی.موفق باشی
خیلی با نمک بود الهام جان - مادر منام همینجورهاست و کلی با هم صفا میکنیم.
خیلی سلام برسون. X
ارسال یک نظر