پنجشنبه، خرداد ۱۸، ۱۳۸۵

چی خوبه چی بد؟

وقتی برادرم ازم سوال میکنه که اونم بیاد اینور آب یا نه واقعا نمیدونم چی جوابشو بدم.یا وقتی دوستام ازم سوال میکنن. تو این مدت معنی غربت رو نه در حد یه کلمه بلکه با تمام وجودم حس کردم ولی با این وجود هنوز نمیدونم چی خوبه چی بده. از اون دسته آدمها هم نیستم که قمبرک بزنم و اشک بریزم و اصولا خیلی هم دلم تنگ نشده اما...نمیتونم منکر بشم هنوز حسی رو که تو ایران داشتم ندارم.انگار مهمونم. صد سالم اینجا بمونم این عوض نمیشه اما شاید فسقلی اینجوری نباشه. اینجا از یه نظرایی بهتره و از یه نظرایی نه.شاید اگه ایران که بودم نمیرفتم یه اداره دولتی کار کنم و کلاهم تو کلاه بعضیا که فکر میکنن ایران ارث پدرشونه نمیرفت حالا راحتتر میتونستم تصمیم بگیرم.. اما با همه اینا وقتی همه چیو کنار هم میذارم بازم نمیخوام برگردم حداقل فعلا.به هر حال نمیشه صد در صد گفت.همینه که نمیدونم به داداشم چی جواب بدم!ا

۴ نظر:

ناشناس گفت...

mashkook mizani!!
shiva

ناشناس گفت...

قدرشو بدون الهام بانو
داداشي رو هم حتما ببر

ناشناس گفت...

این ملک قشنگ است ولی خانه‌ی من نیست/این رود قشنگ است ولی رود تجن نیست

ناشناس گفت...

چند سال پیش ما می خواستیم خونمونو عوض کنیم. بااین که می رفتیم یه خونهء بهتر و یه منطقهء بهتر
خوشحال نبودیم و همه ش می گفتیم کاش می شد این خونه مونو رو برداریم بذاریم جای اون خونه!حکایت اینجا هم همینه ؛کاش می شد این جا رو برداریم بذاریم تو ایران
you know me !،