یکشنبه، فروردین ۱۵، ۱۳۸۹

اعتراف

خوشا به حال کسانی که از این کشور خارج شده اند و چه احمقم من که از آمریکا برگشتم. باید ماهی را هر چه زودتر از آب بگیرم !ا

۱۴ نظر:

بهلول گفت...

سلام
یه جایی ، یه روزی ، یه کسی ؛ نشسته بود در حیاط خلوت زندان ، در پاییز...
و چشم دوخته بود -از سر انتهای دیوار بلند "حصار" -به کوه بلند و خاکستری که گهگاه پرنده ای ..... پروازی ... چیزی
و همه اش حسرت بود و یاد و خاطره های دست نیافتنی
اما " خدا " خواست و بند برهید
و دانست که " آزادی "در بی آرزویی ست
اینکه جایی باشی انگشت همه بسویت وحشتناک است ، ولی زندگی زیباست
و امید
و همچنین دیدن خنده های و ذوق کودکانه فسقلی
شاکر باش / شاکر
و صبور
همین
--------
یاعلی

سعید گفت...

و چه احمقتر من که هم در این دیار متولد شدم و هم در این دیار بزرگ شدم و هم احتمالا در این دیار به اون دیار( منظورم قبرستونه!) خواهم رفت!!
شاد باشی عزیز

هاله گفت...

نمیدونم چی توی این مملکت همه رو آزار میده.اما فکر میکنم همین دخالت دیگران توی زندگی همدیگه یه زندان برا همه درست کرده.خارج از اینجا هم آدما فضولی میکنن اما نه دیگه تا این حد که برای همدیگه زندان بسازن.امان از قضاوتهای احمقانه

فرشید گفت...

بستگی به این داره که تو زندگی دنبال چی باشی. از پشت چه پنجره ای دنیا رو می بینی؟ یادت باشه که خوبیها و بدیهای زندگی به یه اندازه سنگین نیستن که رو کفه های ترازو یه جور باهاشون رفتار کنی. سعی کن با دیدن آینده دور تصمیم بگیری.

kami گفت...

نمیفهمم که چرا همه مدعی درک نگاه آدم ها هستند ولی باز مثل بابابزرگ ها شروع میکنند به نصیحت، در عجبم از این قوم....

ناصر گفت...

یأس و نارضایتی سکونت در این آب و خاک تاریخی است . انگار ویروسی است که تا نگرفته ایم واکسینه نمیشویم !
حسرت بازگشت به ناکجاآبادِ این جهان ؛ حق است اما پرسشی نیز برآن بار میشود : حتما دلیلی برای رجعت به وطن داشته ای که آنموقع بازگشتت را توجیه میکرده و اکنون چون آن دلیل دیگر نیست واژه حماقت شایسته است ؟
آرزویت برآورده باد !

سوسن خانوم ابرو کمون گفت...

ای غربزده!دلت میاد از این کشور با این همه امکانات ..با این روسای خوشتیپ خارج بشی؟ ای ننگ بر تو

آسمون گفت...

سلام الهام بانو..
از اشنایی ت خوشحالم!

بهلول گفت...

سلام مجدد
اسم صفحه دل شما " درد و دل " است
چرا نمی نویسید ؟ چرا درد مشترک را تقسیم نمی کنید؟
شاید این به "اشتراک گذاشتن واژه های امید" برایتان آرامش بخش باشد

Ebi گفت...

منم تو همینش موندم! واقعا چرا برگشتی؟!! مسائل خونوادگیت چه ربطی به موندن یا نموندن در آمریکا داشت؟!!
منم حدود یک ماهی هست که برگشتم ایران. مثلا برگشتم که بمونم اما تو همین مدت کوتاه دیدم که اصلا اینجا، جای من نیست و تصمیمم برای موندن در ایران احساسی و از اساس اشتباه بوده.
هر جا که هستی شاد و موفق باشی دوست خوبم.

ناشناس گفت...

سلام خيلي قشنگ نوشتي

ناشناس گفت...

سلام خيلي قشنگ نوشتي

مريم گفت...

هيچ جا ايران نميشه

ناشناس گفت...

اره ميشه گفت قسمتي از درد دل من هم همينه چرا من يا تو بايد از سرزمين مادري از خاكي كه توش به دنيا اومديم بيزار باشيم.حقيقته...براي7000سال تمدن كه به اين روز افتاده متاسفم