یکشنبه، دی ۰۸، ۱۳۸۷

برای خدا

خداجان! سلام!ـ
می خواهم از همه آن چه که در سرم درباره تو میگذرد برایت بنویسم.ـ
خوب فکرش را که میکنم میبینم همیشه مدیون تو بوده ام، حتی آن موقع که میان زندگی معلقم نگه داشته بودی. همه کار تو از روی حکمت است. این یک سال اخیر به من ثابت کردی همان خدایی هستی که همه تعریفش را میکنند.ـ
شبها که میخواهم بخوابم صدایم را میشنوی؟ یک سال تمام است که قبل از خواب صدایت میکنم تا از تو تشکر کنم برای همه آرامش و عشقی که سراسر زندگیم را فرا گرفته،برای همه آن چیزهایی که به من دادی .وقتی صدای نفسهای آرام فسقلیم را که در آرامش به خواب رفته میشنوم باز هم صدایت میکنم تا به تو بگویم که تا چه اندازه خوب و بزرگی ..ـ
خدا جان!می دانم سرت شلوغ است ولی لطفا نوشته ام را بخوان ،مثل همیشه که کنار گریه ها و خنده های من نشستی، و بدان که عاشقانه دوستت دارم .ـ

هیچ نظری موجود نیست: