شنبه، شهریور ۰۳، ۱۳۸۶

شام شاعرانه

نمیدونم تا حالا با یه پسر شیطون شـش ساله رفتین به یه رستوران مکش مرگ ما یا نه ، اما من این تجربه رو داشتم که میخوام جهت عبرت سایرین بیانش کنم : از در وارد شدیم و با سر و صدای فراوان نشستیـم ، گارسون با عزت و احترام اومد و سه تا گیلاس جلوی من و فسقلی و دوستم گذاشت.بیچاره هنوز آخری رو روی میزنذاشته بود که فسقلی گیلاسو بلند کرد و توشـو نگاه کرد (انگار از بیرون پیدا نبود!) و چون دید خالیه با شدت اونو گذاشت رو میز و فریاد زد «من نوشابه میخوام ..» وقتی دستشو ول کرد،گیلاس بیچاره که از کمر شکسته بود رو میز ولو شد! گارسون برای اینکه ناراحت نشیم، زود جمع و جورش کرد . من ازش خواستم که ما رو ببخشه(!) و به جای این گیلاسای یک لایی یک لیوان قرص و محکم بیاره که البته تو این رستورانا نایابه.بنابراین تا غذامون تموم شد ،هر دفه که فسقلی گیـلاسو به طرف دهنـش میبرد که نوشابه بخوره ،من و دوستم نیـم خیز میشدیم..تصورشو بکنید.. و هر بار من مجبور بودم دست فسقلی رو بگیرم و تاکید کنم:«مامان ..یـواششششش» خلاصه این از این. حالا تصور کنید جفتهایی که اونجا اومده بودن تا یه شب عاشقانه رو طی کنن و در این بین فریادهای فسقلی که هر لحظه درباره یه چیزی اظهار نظر میکرد اونا رو از حال خودشون بیرون میاورد! حالا بگم از شـمع رو میز که احتمالا در فاصله ای که ما اونجا بودیم ، فسقلی صد بار اونو فوت کرد و گارسونه هم صد بار اونو روشن کرد..حالا جالب اینه که نه فسقلی از رو میرفت نه گارسونه.... میبینید چه شام شاعرانه ای صرف کردیم!!ا

۹ نظر:

ناشناس گفت...

تصور این صحنه ها... واقعا اون جفتهایی که گفتی باید بدونن صدای فسقلی صدای زندگیه نه اون حرفهای مزخرفی که ابتدای اشنایی رد و بدل میشه..البته خب اونم یه قسمت احمقانه از زندگیه که باید باشه

ناشناس گفت...

in fesgheliye bamaze o sheytono az ghole man ye mache abdar bokon..

ناشناس گفت...

اتفاقا اين شب براي اون زوج هاي جوون بعنوان يه خاطره با مزه واسه هميشه مي مونه!

ناشناس گفت...

yadesh be kheyr :((((
in dafe nemigi daram miram hend pishe behtarin doostam ke saahebe ....

ya migi daram miram hend pishe kasi ke asheghame,barm mimire va ...

begoo dige,chiye,mitarsi?

Aslan گفت...

دوستانی که فکر میکنند اون شب یه خاطره بامزه برای میزای بغلی شکل گرفته باید مثل بنده فاصله دبی تا هنگ کنگ رو بغل دست یه آقا پسر هندی که گیر داده بود به یک بیت شعر و به مدت 7 ساعت به تعداد یک میلیون بار اونو به فریاد تکرار میکرد بشینن تا بفهمن دنیا دست کیه :) نه آقا/خانم عزیز گرچه اینجا تو این وبلاگ ما همه طرفدار پروپاقرص فسقلی هستیم ولی باید عاجزانه از الهام بانو تقاضا کنیم تا قبل از 18 سالگی فسقلی به جاهایی مثل سرزمین عجایب و پارک ارم و شهر بازی به عنوان تفریحگاه اکتفا کنند و بذارن اون زوجهای بیچاره به مراد دلشون برسن و از پول هنگفتی که دادن خیر ببینن. نوبت اونام خواهد شد که فسقلی دار بشن ، جای نگرانی نیست.

ناشناس گفت...

shame shaareaane vaghti bahash miri resturan .
mishine jelot,garmeshe,roosarisho baz mikone...oonghadr khoshgel shode ke to aslan nemifahmi chi sefaresh midi,chi mikhori o key shamet tamoom mishe...onghadr mahveshi ke ...

hatta nemitooni jeloye khodeto begiri o be doostet ke baghal dastet neshaste migi: khodayeesh khoshgel nist o ba eshgh va larzeshe tamoom khire mishi too cheshaye khoshgelesh ke mindazateshoon payeen az sharm va to arezoo mikoni kash baraye hamishe mitoonesti saahebe in cheshma bashi....

!! گفت...

baba to chera commentaye mano part mikoni door hamash :(((

ناشناس گفت...

سلام
وقت بخير مامان جون فسقلي
تمام روايت ها و قصه هاي و درد و دل هاي شما در اين صفحه رو خوندم
هم خنديدم و هم گريه كردم و هم بغض كردم و هم تفكر كردم .
خوب مي نويسي و خيلي هم زيبا
منم يه فاطمه دارم كه خيلي با صفا و جيگر هستش كه از فسقلي شما دو سالي بزرگتر هستش
ولي بايد عرض كنم كه
آرزوي خوشبختي و سعادت شما و فسقلي و باباي زحمتكش فسقلي رو از خدا وند متعال خواهان و خواستارم.
ولي يه جمله بگم چون از ته دلم مياد حيفم اومد كه نگم
وقتي فقر و كمبود تو زندگي باشه
نه خنده مياد و نه خوشي لونه مي كنه فقط براي باباي خونه غم و شرمندگي بوجود مياد . اميوارم خوش باشيد .

!! گفت...

ay ay khoshgel khanoom,in chand vaght koja boodi?khabari azat nabood?
pishe ki boodi?
naghola,rafte boodi pishe ooni ke kheyli dooset dare,pishe ooni ke mikhadet,pishe ooni ke ....

ay ay khoshgele,midooni taraf cheghadr dooset dare?