جمعه، شهریور ۲۴، ۱۳۸۵

پختگی

الان ساعت یک نصف شبه و من هنوز بیدارم..من و کودک درونم هر دو بیداریم.فکر میکنم یه چیزی حدود هشت سالم باشه . دلم بادکنک میخواد. دلم میخواد با پاهای برهنه خاک بازی کنم. دلم میخواهد ساده و بی مسئولیت ساعتها با غرق کردن و نجات یک مورچه سرم گرم بشه.دلم دوچرخه بازی توی حیاط کوچیک بچگی هام رو میخواد. دلم گریه های بچه گونه که به خنده های بی غصه تبدیل میشه رو میخواد. دلم میخواد بعد از یک مهمونی شبونه خودم رو به خواب بزنم و تو آغوش گرم بابام به رختخواب برم. دلم میخواهد قهر کنم و غذا نخورم،بعدش مادرم نازمو بکشه تا مبادا بچه اش بی غذا بمونه. دلم میخواد از ته دل بخندم. دلم میخواد هیچکی از من هیچ انتظاری نداشته باشه... من نمیخوام یه زن پخته سی و سه ساله باشم، مگه زوره؟؟

۱۲ نظر:

ناشناس گفت...

خیلی دوست دارم..یه چیزی رو میدونی؟ تو هنوز خیلی از پاکیها و سادگیها و صفای بچگیتو حفظ کردی.برای همین برای خیلیا آدم نرمالی نیستی!!! اما من دوست دارم.وقتی میگفتی چه جوری با فسقلی تو سر و کله هم میزنید به این فکر میکردم که هر کسی نمیتونه به این با صفایی باشه

ناشناس گفت...

منم دلم عیدی میخواد
BE

ناشناس گفت...

چه حس قشنگی

ناشناس گفت...

doost dashtani hasti elham banoo!
sahar

ناشناس گفت...

سلام گل گلابی.

بعضی از این کارا رو هنوزم می‌شه کرد ها! فکرشو بکن.

می‌بوسم‌ات گل‌ام. اون فسقلی رو هم از طرف من یه کوچولو بچلون. هر وقت به‌اش فکر می‌کنم اون عکس غواصی‌اش تو وان حموم یادم می‌آد دل‌ام می‌خواد گاز گازی‌اش کنم. :)

کاش یه عکس جدید بذاری.

ناشناس گفت...

سلام
آی گفتی آی گفتی
عجیب من هم دلم برای بچگیهام تنگ میشه
هیچ بار مسئولیتی رو دوشت نبود دنیات کوچیک بود شادیهات عمیق بود غمهات زود گذر بود دلت بی کینه بود اینقدر که خاطرات شیرین کودکی تو
ذهنم مونده از سالهای اخیر کمتر مونده
هیجاناتش چقدر قشنگ بود.هیجانات این سالهای ما شده استرس شده دلشوره هیجانی شادی آور نداریم که
من هم 33 سالمه جالبه
از یک نسل هستیم
فکر کنم نسل ما چون جوانی نکرده تو کودکی جا خوش کرده

ناشناس گفت...

فاطمه جان تو به من لطف داری!ا

داداش عزیزم، باشه..پسر خوبی باش خودم بهت عیدی میدم

سارا جون،ممنون

سحر گلم،دوست داشتنی بودن از خودتونه

هاله جون،بله که میشه ولی نه همه رو با هم...کیفش هم به همینه که کلا احساس بی مسئولیتی بکنی.در ضمن خیلی ممنون مهربونم

خاموش عزیزم،ممنونم که آمدی.چه جالب پس هم سنیم!ا

ناشناس گفت...

نه کسی به تو اجبار نمیکنه؟؟ من 23 سالمه ولی اکثر مواقع همون کدک دورنم هستم!! نه 8 ساله بلکه 2 ساله! خیلی هم راحت هستم باهاش...در ضمن مرسی برای لینک...لینکت رو اضافه کردم..

ناشناس گفت...

ممنونم حامین جان

ناشناس گفت...

سلام الهام جونم اول از همه فسقلي جونم رو 5 تا ببوس چقدر شيرينه اين پسره اما بچگي عزيز دلم كودك درونت رو زنده نگه دار خودت رو واسه مامان همدم لوس كن بچه شو دلت زود نگيره دنيا رو فتح كن و نااميد نشو اين رسم زندگيه درسته كه ما تو بچگي بلديم و توي بزرگي فراموش مي كنيم عزيز دلم بچه ها نعمت خلقتند قدر بدون اين روحيه قشنگتو عزيز دلم بايد روحيه كودكانه رو حفظ كرد توي بچگي همه مشكلات قابل حلند همه چيز قابل تقسيم من كه خودم دلم مي خواهد هميشه بچه بمونم چون هنوز بچه هستم

ناشناس گفت...

راست میگی ساغر گلم

سطرهای پنهانی گفت...

آخ گفتی الهام بانو؛آخ گفتی؛آخ گفتی ...