.
ـ اون روز از نزدیک خیره شده بودم به ساعت.. سرعت حرکت عقربه بزرگه بد جوری محسوس بود و وحشتناک! من می ترسم!ـ
ـ اون روز از نزدیک خیره شده بودم به ساعت.. سرعت حرکت عقربه بزرگه بد جوری محسوس بود و وحشتناک! من می ترسم!ـ
.
ـ فضای خالی از تو، درخت داره، حیاط داره، دیوار داره، باغچه با گل های شمعدانی داره، میز داره، صندلی داره، گربه داره، ماشین داره، آسمان و ابر داره، لیوان های بزرگ چای داره، اصلا همه چیز داره، فضای خالی از تو فقط یک چیز نداره... و آن بهانه ایست برای نوشتن...ـ
.
ـ میخوای بدونی مشکل اون زندگیم چی بود؟ ..نفهمیدنم وقتی باید میفهمیدم و فهمیدنم وقتی که نباید میفهمیدم!ـ
.
ـ این روزا احساس میکنم آدم برفی ام..داغم نکن! ـ
.
ـ تو فيلم آفسايد بچه ای ميخواست بره ورزشگاه. پرسيدند: «چرا؟» گفت: «چون اونجا رااااااااااحت ميشه فحش داد آقا! فحش!»...ومنم دنبال یه ورزشگاه میگردم..سراغ ندارید؟
.
ـ فسقلی خوبه و مشغول درس و مشقش. دیروز میگه:« مامان من دیگه بزرگ نمیشم که تو انقدر پول لباس ندی!» من هیجان زده از این همه محبت، با مهربونی گفتم:« الهی قربونت برم که انقدر به فکر منی..» اما اون بلافاصله به حرفش ادامه داد:« به جاش با اون پول برام اسباب بازی بخر!» ـ
۳ نظر:
وقتی مینویسی نوشتهات آدم رو به فکر میندازه تا مدتها...
درسته که سرعت حرکت عقربه ساعت زیاد شده بد اما سرعت دلتنگی ها هم زیاد شده...
فضای خالی از تو، تو رو نداره و این یعنی هیچی وجود نداره...
آدم بهتر هیچیوقت نفهمه...
آخ که چقدر گرممه...
اگه جایی رو برای فحش دادن سراغ داری به منم بگو...
واسه منم بخر...
وقتی مینویسی نوشتهات آدم رو به فکر میندازه تا مدتها...
درسته که سرعت حرکت عقربه ساعت زیاد شده بد اما سرعت دلتنگی ها هم زیاد شده...
فضای خالی از تو، تو رو نداره و این یعنی هیچی وجود نداره...
آدم بهتر هیچیوقت نفهمه...
آخ که چقدر گرممه...
اگه جایی رو برای فحش دادن سراغ داری به منم بگو...
واسه منم بخر...
من همون درختم ، شمعدونی هستم من .. حياطم ، ميز صندلی ، ليوانه چای داغ .... کجاست اون لحظه که نباشم
ارسال یک نظر