دوشنبه، آذر ۲۵، ۱۳۹۲

حرکت

یه جایی توی زمان متوقف شدم. اینو از خوابهایی که میبینم, از درونم میفهمم.
مدتهاست همه چی قدیمیه. من یه جایی دور و بر بیست سالگی موندم. تنها خاطره بعد از اون فسقلیه و بقیه اش خلا مطلقه.
کاش تو بتونی زمانو برام به حرکت دربیاری. نمیخوام توی سن بیست سالگی بمیرم. میخوام زندگی کنم مثل همه...مرد اش هستی؟ 
به شونه هات که زل میزنم یکی از درونم میگه هستی..هستی... کاش باشی!

۲ نظر:

شاهین گفت...

به قول خودت منتظر کسی نباش.تنها کسی که میتونه واست روحیه و امید و عامل تغییر و تحرک باشه خودتو فسقلیته

‍~unknown~ گفت...

سلام وبلاگ قشنگی دارید خوشحال میشم به منم سر بزنید اگه با تبادل لینک موافقید خبرم کنین