سهشنبه، دی ۱۰، ۱۳۹۲
دوشنبه، آذر ۲۵، ۱۳۹۲
حرکت
یه جایی توی زمان متوقف شدم. اینو از خوابهایی که میبینم, از درونم میفهمم.
مدتهاست همه چی قدیمیه. من یه جایی دور و بر بیست سالگی موندم. تنها خاطره بعد از اون فسقلیه و بقیه اش خلا مطلقه.
کاش تو بتونی زمانو برام به حرکت دربیاری. نمیخوام توی سن بیست سالگی بمیرم. میخوام زندگی کنم مثل همه...مرد اش هستی؟
مدتهاست همه چی قدیمیه. من یه جایی دور و بر بیست سالگی موندم. تنها خاطره بعد از اون فسقلیه و بقیه اش خلا مطلقه.
کاش تو بتونی زمانو برام به حرکت دربیاری. نمیخوام توی سن بیست سالگی بمیرم. میخوام زندگی کنم مثل همه...مرد اش هستی؟
به شونه هات که زل میزنم یکی از درونم میگه هستی..هستی... کاش باشی!
اشتراک در:
پستها (Atom)