جمعه، بهمن ۲۸، ۱۳۹۰

همه چی

من که همیشه برای همه چی نظر داشتم و با حرارت از نظرم دفاع میکردم حالا همه چی برام علی السویه شده! هر کی هرچی میگه میشنوم اما راستش نمیشنوم. ورودی و خروجی مغزم بسته اس. لمیدم توی زندگی خودم 
 ----------------
فسقلی کاملا ذوب فرهنگ غربی شده و به علت به ارث بردن خاصیت لودگی مادرش در سرگرم کردن دوستان؛ بسیار مورد توجه دوستان و همکلاسیاشه. من اینو با استراق سمع مکالمات تلفنیش فهمیدم!ا
----------------
از همینجا اعلام میکنم دلم برای هیچ چیِ ایران تنگ نشده. برای من ایران مثل یه عزیز از دست رفته ست که میدونم دیگه نمیبینمش و خدا بهم صبر داده!ا
----------------
امروز وقتی داشتم از سر کار برمیگشتم تصمیم گرفتم بعده چند ماه بالاخره این رادیوی ماشین رو روشن کنم! داشت آهنگی رو پخش میکرد که من عاشقشم ؛ صدای اونو تا ته زیاد کردم و در کمال تعجب دیدم هنوز هم اون کشش عجیبم به رقصیدن و سر و صدا کردن سر جای خودشه! فقط امیدوارم ماشینهای بغلیم فکر نکرده باشن یه دیوونه به دیوانه های ونکوور اضافه شده!ا

۱۳ نظر:

یه سری حرفای شخصی گفت...

این روزا البته شاید اگه کسی هم بره دلش تنگ نشه ...

یه چیزایی کاش بر می گشت

Ebi گفت...

اینکه میگی دلت برای هیچی ایران تنگ نشده، یعنی دلت خیلی برای ایران تنگ شده. ما هر قدر هم تو ایران رنج کشیده باشیم و بهمون بد کرده باشند، بازم همه خاطرات تلخ و شیرینمون مربوط به اونجاست و نمی تونیم بهش فکر نکنیم. در مورد پسرت اینطور نیست چون تو اون سن بچه ها اصلا به گذشته فکر نمی کنند و همیشه در آینده هستند. ولی هرچی سن بالاتر می ره، فکر آدم رفته رفته در گذشته خلاصه میشه.

الهام بانو گفت...

نه خیر آقای ابی
اینکه تمام خاطراتم و همه چیم مال ایرانه حرفی توش نیست ولی این به این معنی نیست که دلم براش تنگ شده. اینا دو تا موضوع جداست. من تمام وجودم ایرانیه و هیچ وقت هم مال جای دیگه نمیشه اما دلم تنگ نیست به هیچ وجه. دوست دارم اوضاع اونجا روبراه بشه و هرکاری هم بتونم میکنم اما دلتنگی یه مقوله دیگه اس. ضمنا کسانی که یکی دو سال اخیر از ایران اومدن مثل من هستن. اوضاع اونجا تهوع آوره

Ebi گفت...

اینکه اوضاع ایران تهوع آوره باعث نمیشه آدم دلش برای خانواده، دوستان، دانشگاه و حتی کوچه ای که از بچگی توش بزرگ شدیم و هزار چیز دیگه تنگ نشه. مثلا خود من بدترین خاطره زندگیم مربوط به دانشگاه علم و صنعت میشه و احتمالا شما هم ازش خبر دارید. ولی با این حال بعدها هر وقت از حوالی میدان رسالت هم رد میشدم نا خودآگاه ضربان قلبم بالا می رفت. این چیزها دست خود آدم نیست و نمی تونه فراموششون کنه.
به نظر من در مورد شما یک موضوع دیگه هم بوده که باعث شد چند سال اخیر را که بر حسب اتفاق، بیشترش را هم در ایران بودید بهتون سخت بگذره و ترجیح میدید دیگه به این چند سال فکر نکنید. بهتون هم حق میدیم. تو این مدت همیشه پست هاتون هم حال و هوای خاصی داشت و دل پری داشتید. خدا را شکر می کنم که دیگه اون مشکلتون برای همیشه حل شد و از این به بعد می تونید بیش از پیش از زندگیتون لذت ببرید. همین پست مربوط به روز تولد امسالتون را با پست مربوط به تولد سال قبلتون مقایسه کنید می ببینید که چقدر نگرشتون به زندگی و گذر عمر تغییر کرده. امیدوارم همیشه همینطور شاد باشید.

خسروشاهی گفت...

سلام
وقت کردید سری هم به ما بزنید ...

мs нapPч گفت...

اتفاقاً خوب کـاری کردینـا؟ هـر از گاهی بـاید یهو یه کاریُ که خیلی وقته آدم انجام نداده انجام بده . مث همین رادیـو گوش کـردن وُ اینـا :دی

اما مـن دلـم گاهی هوس ایـرانُ میکنه
خدایـیش ...

رضا گفت...

به اون جوونه که سرشو انداخته پایین و تند تند غذا میخوره...به اون دو تا دختر..اوه..این یکی رو ببین! چقدر لبخندش شبیه روزبه اه! وای ی ی انگار خودشه!... چقدر دلم برای دوستا و فامیلهام تنگ شده!

رضا گفت...

به اون جوونه که سرشو انداخته پایین و تند تند غذا میخوره...به اون دو تا دختر..اوه..این یکی رو ببین! چقدر لبخندش شبیه روزبه اه! وای ی ی انگار خودشه!... چقدر دلم برای دوستا و فامیلهام تنگ شده!

رضا گفت...

به اون جوونه که سرشو انداخته پایین و تند تند غذا میخوره...به اون دو تا دختر..اوه..این یکی رو ببین! چقدر لبخندش شبیه روزبه اه! وای ی ی انگار خودشه!... چقدر دلم برای دوستا و فامیلهام تنگ شده!

سلام واقعا شما دلتون واسه ایرانم ، ایرانمون تنگ نمیشه . آخه مگه میشه آدم دلش برای این همه سادگی تنگ نشه . پایین شهر ، اصفهان ، شیراز ، تخت جمشید و خیلی پیزای دیگه . منم وقتی این مشکلات و خیلی چیزای دیگه رو میبینم حرصم میاد تصمیم میگیرم که از ایران برم ولی وقتی تنهایی به سراغم میاد دلم میگیره یه دوری توی خیابونا که می زنم یه کم دلم باز میشه و با خودم میگم اگه اینجا ایرانم نبود من چیکار میشدم با قدم زدن توی خیابونا بدتر دلم میپوکید .

رضا گفت...

به اون جوونه که سرشو انداخته پایین و تند تند غذا میخوره...به اون دو تا دختر..اوه..این یکی رو ببین! چقدر لبخندش شبیه روزبه اه! وای ی ی انگار خودشه!... چقدر دلم برای دوستا و فامیلهام تنگ شده!

سلام واقعا شما دلتون واسه ایرانم ، ایرانمون تنگ نمیشه . آخه مگه میشه آدم دلش برای این همه سادگی تنگ نشه . پایین شهر ، اصفهان ، شیراز ، تخت جمشید و خیلی پیزای دیگه . منم وقتی این مشکلات و خیلی چیزای دیگه رو میبینم حرصم میاد تصمیم میگیرم که از ایران برم ولی وقتی تنهایی به سراغم میاد دلم میگیره یه دوری توی خیابونا که می زنم یه کم دلم باز میشه و با خودم میگم اگه اینجا ایرانم نبود من چیکار میشدم با قدم زدن توی خیابونا بدتر دلم میپوکید .

رضا گفت...

به اون جوونه که سرشو انداخته پایین و تند تند غذا میخوره...به اون دو تا دختر..اوه..این یکی رو ببین! چقدر لبخندش شبیه روزبه اه! وای ی ی انگار خودشه!... چقدر دلم برای دوستا و فامیلهام تنگ شده!

سلام واقعا شما دلتون واسه ایرانم ، ایرانمون تنگ نمیشه . آخه مگه میشه آدم دلش برای این همه سادگی تنگ نشه . پایین شهر ، اصفهان ، شیراز ، تخت جمشید و خیلی پیزای دیگه . منم وقتی این مشکلات و خیلی چیزای دیگه رو میبینم حرصم میاد تصمیم میگیرم که از ایران برم ولی وقتی تنهایی به سراغم میاد دلم میگیره یه دوری توی خیابونا که می زنم یه کم دلم باز میشه و با خودم میگم اگه اینجا ایرانم نبود من چیکار میشدم با قدم زدن توی خیابونا بدتر دلم میپوکید .

رضا گفت...

به اون جوونه که سرشو انداخته پایین و تند تند غذا میخوره...به اون دو تا دختر..اوه..این یکی رو ببین! چقدر لبخندش شبیه روزبه اه! وای ی ی انگار خودشه!... چقدر دلم برای دوستا و فامیلهام تنگ شده!

سلام واقعا شما دلتون واسه ایرانم ، ایرانمون تنگ نمیشه . آخه مگه میشه آدم دلش برای این همه سادگی تنگ نشه . پایین شهر ، اصفهان ، شیراز ، تخت جمشید و خیلی پیزای دیگه . منم وقتی این مشکلات و خیلی چیزای دیگه رو میبینم حرصم میاد تصمیم میگیرم که از ایران برم ولی وقتی تنهایی به سراغم میاد دلم میگیره یه دوری توی خیابونا که می زنم یه کم دلم باز میشه و با خودم میگم اگه اینجا ایرانم نبود من چیکار میشدم با قدم زدن توی خیابونا بدتر دلم میپوکید .

ناشناس گفت...

من که همش یک ساله اومدم بیرون از ایران الان خیلی خیلی دلم تنگه. نمیدونم میشه یه روز این دلتنگی از بین بره؟