جمعه، تیر ۱۸، ۱۳۸۹

ترجمه

توی هال نشسته بودم و با آرامش تلویزیون نگاه میکردم. فسقلی از اتاقش دوید بیرون و نشست روی پام و گفت:«مامـان, میدونی اسسین کرید (این یه شخصیت بازی کامپیوتریه) سال هزار و صدو پنجاه و هفت زندگی میکرده؟» من با بی توجهی گفتم:«ااا..چه جالب!» و بلند شدم برم آشپزخونه. دنبالم راه افتاد و پرسید:«سال میلادی چه جوری میشه سال عربی؟» هرچی به فکرم میرسید بهش گفتم تا سوالشو جواب داده باشم. اونم برگشت و رفت تو اتاقش. یه ربع بعد دوباره از اتاقش دوید بیرون و با هیجان از کشف جدیدش, همونجور که بالا پایین میپرید گفت:«مامان،مامان, من فهمیدم قاتل امام حسین کیه! اسسین کریته! اون زمان امام حسین زندگی میکرده..این طوری (با حرکت دستش نشون میداد)شمشیرشو زده امام حسینو خورد کرده!» من با خنده گفتم:« نه مامان..قاتل اون شمره!» فسقلی با شدت سرشو تکون داد و جواب داد:«آره..اون اسسین کرید بوده که به عربی میشه شمر!»...ای بابــــــا

۷ نظر:

مهدی گفت...

سلام من خیلی تنهام از سر بیچارگی بی کسی داستم تو اینترنت میچرخیدم نگام به وبلاگ تو افتاد وبلاگ قشنگی داری خوش به حالت .همین که میدونی از زندگی چی میخوای من هیچکی و ندارم و کسای که خیلی دوسشون داشتم خیلی راحت از من فاصله گرفتن .

sara گفت...

bazam fesghelio majerahash,delam tang shode bood

لیلا گفت...

ای جوووون دلم براش خیلی تنگ شده

MIM گفت...

نمیدونم شما تا حالا با چنین موقعیتی برخورد کردید یا نه ولی من تو زندگیم این داستان برام اتفاق افتاده
میخوام شما راه حلی پیش روم بزارید : من یک دختر 14 ساله هستم که عاشق پسری 21 ساله شدم 2ساله که عاشقشم سه ماه بیشتر نگذشته بود که متوجه شدم عاشق دختر دیگری هست اما هنوز عاشقش هستم دختره از اون دخترایی هست که خیلی خاطر خواه داره ولی پسری که من دوستش دارم من اولین کسی هستم که عاشقش شده چون اصلا قیافه نداره تازه عشق من با اون دختره کاملا با هم تفاوت دارند اما من و عشقم انگار برای هم ساخته شدیم هیچ کدوم از خانواده پسره حاضر نیستن که با اون دختره ازدواج کنه اما از اونجایی که خواهر و دختر عمو وپسر عمو دختره از قضیه ی من خبر دارن سعی میکنن من رو تو دلش جا بدن خود پسره تایید کرده که من از همه جهت از دختره بهتر هستم اما میگه که دست خودش نیست عاشق دختره هست حالا جایی داستان جالب میشه که یه پسر دیگه عاشق اون دختره هست و شنیدم همدیگه رو خیلی دوست دارند من این وسط منتظر باشم یا نه؟

Ebi گفت...

یادت نره براش اسپند دود کنی. همینجوری پیش بره دست هرچی قاتل تو تاریخ بوده، رو می کنه.

OM!D گفت...

منم یه اتفاق برام افتاده : یه حاجی بود یه گربه داشت ... حالا من منتظر بمونم ؟

ناشناس گفت...

من از كسي كمك نميگيرم شما هم هنوز 14سالته فراموش كني بهتره اخه امروزه از عشق مهمتر خيلي چيزا هست من هم موقعيت ازتو بدتر تجربه كردم تا تو اين مملكتيم با اين مرد عشق و ازدواج اخرين چيزايي هستند كه بايد بهشون فكر كرد. نصيحت نبود خودم بدم مياد اين نظر بود ...