ـ داره جلوي من راه ميره. سر پيچ که اومد از اتاقش بره توي هال خونه، سرش محکم ميخوره به چهار چوب درو صداي گرومب اون منو از جا ميپرونه. بدون لحظه اي تامل به پشت سرش نگاه ميکنه و شاکي به من ميگه:« چرا مواظب بچه ات نيستي؟؟!!» و بعد با صداي بلند ميزنه زير گريه! ـ
.
ـ شب داشتم کيفشو براي فرداش مرتب ميکردم. در جا مداديشو که باز کردم ديدم دو تا مداد نو اي که ديروزش براش گذاشته بودم شکسته. شروع کردم به دعوا کردنش:« ديگه برات مداد نو نميذارم ..همون با مداداي درب و داغون بنويسي بهتره..اين چه وضعشه؟» با خونسردي نگاه عاقلانه اي به من کرد و گفت:« آخه تو که نميفهمي..اون جوري دو تا مداد داشتم حالا اينجوري چهار تا مداد دارم!!!» ـ
۱ نظر:
سلام
خوب چرا مواظب بچه تون نیستین که سرش بخوره به در و ایده های ناب از نوع مسئوولین ازش صادر بشه ؟!
یادمه چند سال پیش مدیر عامل شرکت واحد اعلام کرد که تعداد خطوط اتوبوسرانی تهران و حومه رو ظرف 4 ماه دوبرابر کرده. بعدا فهمیدم که مسیر همه خطها نصف شده و بهشون شماره جدید دادن ... خوب اونها هم احتمالا مامانشون مواظب نبوده و سرشون به چهارچوب خورده دیگه :)
ارسال یک نظر