هر چی به فسقلی میگفتم پاشو اسباب بازیاتو جمع کن ببر تو اطاقت اصلا محلم نمیذاشت.کم کم صدامو بردم بالا و تهدیدش کردم اگر این کارو نکنی فلان میکنم و بهمان میکنم.اما انگار نه انگار!! منم که اینجوری دیدم از جام بلند شدم و با نک پا زدم به یکی از دایناسوراش و گفتم : این جونورا رو میبری یا.... بالاخره این کارم موثر واقع شد واز جاش بلند شد و شاکی و ناراحت گفت: «مامان! چرا با دایناسورم بد حرف ميزنی؟!!!ا
۶ نظر:
این عالیجناب دایناسوری که عکسشو گذاشتی واقعا هم از ترس آدم رو به احترام وا میداره
biadab!!rast mige bache dige
shiva
nice weblog
نوشته های دلنشین و بدون تکلفی داری موفق باشی
bebinam hashare hash be dastesh resid???cartoonash chetor???aslan khoshesh oomad???
وینستون جان و جاوید عزیز از لطفتون ممنونم.
نازنینم ممنون از هدیه های قشنگت.آره عزیزم خیلی خوشش اومد
ارسال یک نظر